۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بلوچ» ثبت شده است

کودک، غروب، دریا

کودک، غروب، دریا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی پردخته (تیام)
کودک بلوچ

کودک بلوچ

نمی دانم تاکنون به بلوچستان، میان بچه های خوب اینجا آمده ای؟ گرمی نفس های او را از نزدیک احساس کرده ای؟

کودک بلوچ، وقتی به او نزدیک می شوی، با لبخند قشنگ ومهربانی که همیشه بر لب دارد به استقبالت می آید، با سلامی گرم ورودت را به روستایش خوش آمد می گوید. لبخندی که از بوی صمیمیت سرشاراست، تو را به وجد می آورد. او نیز انتظاری بیشتر ندارد ارائه لبخندی ساده و صمیمی. با دریافت لبخند صمیمی ات به معنای اینکه؛ هموطن دوستت دارم، دستش را با دنیایی از راستی ومحبت به سویت دراز می کند. نگاهش تو را به تردید می اندازد: «آیا این همان کودک بلوچ است که در کویر سوزان وخشن زندگی می کند، یا یک مرد مصمم  ومهربان که دستت را رها نمی کند و تو را کشان کشان به خانه اش دعوت می کند.»

 در بلوچستان، میان کودکان ونوجوانان صادق بلوچ غریبه نیستی. از هرکجای این مملکت که آمده باشی؛ تهران، کرمان، اصفهان، خراسان، کردستان، شمال، و... به هر آبادی بلوچستان که گذرت بیفتد با شگفتی می بینی؛ بوته گلی بر زمین خشک نمایان است، غنچه لب هایش به احترام تو گشوده شده وسلام می کند.

 

عبدالحکیم بهار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی پردخته (تیام)